کوچه ی نسیم
به نام خدا
سلام و درود بر شما مخاطبان عزیز... امیدوارم لحظه هایی پر امید و شاد را در حال سپری کردن باشید... این غزل یک غزل مستند است! تقدیم نگاه مهربان شما...
در چشمهای خسته اش...
وقتی صدایم کرد بغض دیگری انگار
می خواست تا سر واکند در آخرین دیدار
در چشمهای خسته اش رویای دوری بود
در چشمهای خسته اش شوقی ولی بیدار
آهنگ رفتن ساز شد وقتی که می دیدم
یک دست لرزان می کشد بر روی چشم تار
شاعر تو از حال پرستوها چه می دانی؟
وقتی که برگشتی ندارند از سفر اینبار
این سایه ها سقفی برای خانه ی ما نیست
هر روز می بردیم روی شانه مان آوار
دنیای ما در داشت اما بسته بودیمش
دنیای ما دیوار در دیوار در دیوار
تو رفته ای و دردهای مانده بیدارند
ای کاش از نو می شد این تقدیر بی تکرار
دوشنبه 17 مهر 91 یزد - تهران
نوشته شده در پنج شنبه 92/4/13ساعت
1:56 صبح توسط محمدصادق خدایی نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |