کوچه ی نسیم
به نام خدا
ایام و لحظات خیلی غریب است... اوقاتی که اهل بیت پیامبر و پیامرسانان حسین(ع) در سفر اسارت بسر می برند. این غزل تقدیم به دردانه ی امام حسین(ع) است... بانو رقیه... به امید گوشه چشمی...
مهمان سرزده
دوشنبه 9اردیبهشت 1392 – قطار یزد-تهران
سرِ سرگشته ام را می گذارم روی دامانت
منم امشب پس از این روزهای تیره مهمانت
در این خانه همیشه کودکانش مادری کردند
سلام ای مادر ِ بابای خود! بابا به قربانت
در اینجا روزهایت شام، شبها شوم، می دانم
غریبی می کنی یکریز از شام غریبانت
پریشان می کنی زلفِ خودت را نازنین اما
پریشان می کند قلب مرا زلف پریشانت
تو را از حفظ می خوانند امشب آیه های صبر
تلاوت می کنم یک سوره از چشمان بارانت
اسارت حس خوبی نیست ای پروانه می فهمم
چه نزدیک است پرواز تو از دیوار زندانت
به شوقت دست و پا گم کرده ام، دل نیست، ناچارم
سرِ سرگشته ام را می گذارم روی دامانت
Design By : Pars Skin |